نفس مامان مهرناز

جمعه سیزدهم آبان با بابا سراج رفتی بیرون رفتی اومدی دیدم به به دخملم راننده شده اونم نه پایه دو بلکه پایه یک!!!!!!!!! باور نمی کنی می دونم خودم تا عکس هاتو ندیده بودم باورم نمی شد  راننده کوچولوی مامان ببین تا باور کنی حالا اون صورت ماهت رو اینور کن و چشمای خوشگلت رو هم باز کن  آفرین خانوم گلم  می بوسمت  ...

سلام  مامان گلی امروز نهم آبان ماه عصر رفتیم بیرون توی راه یه دختربچه ی 7ساله دیدی بهش گفتی  نی نی   من و مامان اون نی نی    کلی به کارت خندیدیم   راستی یادم رفت بگم الان 3 روزه که یاد گرفتی دماغ بابا و مامان رو می گیری تا ما بگیم میگ میگ     ...

خانوم گل من امروز 10 ماهه شده و برای اولین بار فاصله بین خیابون معلم 9 تا معلم 11 رو پیاده رفته هر کی دخترم رو دید تشویقش کرد مامان هم خیلی خیلی ذوق کرد ...

مامانی یه کار خوشکل یاد گرفتی هاااااااااااااا مامان بهت می گه موش شو و تو هم خودت رو موش می کنی ببین خودتو موش موشی من ...

این عکس هم پنجشنبه شب پانزدهم مهرماه تو حیاط ازت گرفتیم ...

گل مامان 15 مهرماه رفتیم روستا پیش مامان بزرگ و بابابزرگت.  فصل جمع کردن زرشک هاست دیگه دخملم تو هم کمک می کردی ببین........... ...

اواخر شهریور رفتیم خونه خاله سمیه اولش خیلی شیطونی کردی بعد دیدیم سرت گرم شد و رفتی تو اتاق صدات در نمی یاد!!!!!!!! وقتی اومدیم تو اتاق دیدیم خانوم خانوما رفته روی پاتختی واسه اینکه لامپ چراغ خواب رو بگیری  اینم عکست . (این پست رو به درخواست خاله سمیه گذاشتم هاااااااااا  )   ...