نقاشی
امروز 16 آذر صبح داشتی توی دفتری که خاله سمیه جون واست خریده نقاشی می کشیدی منم مهمون داشتم و سرم گرم بود
وقتی نقاشیت تموم شد اومدی و گفتی مامانی ببین نی نی کشیدم!
مامانی نی نی هایی که کشیدی رو می بینیاون سه تای دور و برش زیاد واضح نیست اما اون وسطی خیلی خوشکل شده مامان تازه واسه لباسش دکمه هم گذاشتی اما بالای سرش..
وای مامانی خیلی ذوق کردم !
این دو تا هم ماشینه مامانی
راستی مامانی یادم رفت بنویسم الان دیگه هم اسمتو هم فامیلی تو می خونی واست می نویسم تو هم میگی
اعداد هم تا 10 بلدی از روی نوشته هاش بخونی!
امام ها رو هم تا امام پنجم بلدی!
حیف حیف که نمی تونم لحظه به لحظه شیرین کاری تو بنویسم اما یه گوشه ای از اونا رو واست ثبت می کنم که وقتی بزرگ شدی بخونی و ببینی که چقدر شیرین و دوست داشتنی بودی و هستی و خواهی بود...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی