مهرنازمهرناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

نفس مامان مهرناز

نمایشگاه مار

امروز 22 اردیبهشت 92  من و دخترم و بابایی و عموجواد و خاله ریحانه رفتیم نمایشگاه مارهای سمی و غیر سمی! این عکس ها رو توی نمایشگاه ازت گرفتیم  این دو تا هم از همون مارهاست! قربونت برم که اینقدر شجاعی! وقتی از نمایشگاه اومدیم بیرون رفتیم شام بخوریم توی مغازه منتظر بودیم که ساندویچ ها آماده شه یهو دخترم به عمو جواد گفت: عمو جواد موش رو دیدی؟؟؟؟ همه با تعجب به اطراف نگاه کردیم دخترم گفت الان میاد وایستا!!! الان نشونت میدم  بعد دیدیم بععععله دخمل خوشکلم تابلوی بستنی فروشی روبروی مغازه ای که بودیم رو خونده ! یک تابلوی LED که روش نوشته شده بود شیر موز و مهرناز من موز رو می خوند موش!!! کلی ذوق کردم که حواست...
23 ارديبهشت 1392

چی بگم؟؟؟

25 فروردین تولد زهرا جون رفتیم خونه عمه اعظم اول اینکه بعد از جشن به عمه جون  گیر دادی که لباس زهرا رو تنت کنه بعدشم رفتی توی اتاق سراغ وسایل عمو جواد و استامپ  رو برداشتی و بقیه اش گفتن نداره دیدن داره!!!   البته خاله بهناز جون لطف کردن و این عکس رو توی فیس بوک هم گذاشتن!! ...
23 ارديبهشت 1392

سری پنجم عکس های مهرناز

توی این عکس موهای جلوتو خودت کوتاه کردی هاااااااااا اینجا حسابی بهت خوش گذشت تازه وقتی خسته می شدی و واسه استراحت می نشستی بازم پاهات توی آب بود.   ...
7 ارديبهشت 1392

کشاورزی

مامانی توی تعطیلات عید نوروز رفتیم خونه مامان بزرگت بازم مثل همیشه شیطونی و بازیگوشی (که اینا دیگه واسمون عادی شده) اما این بار یه کار مفید انجام دادی عمو جواد مشغول کاشت سیب زمینی بود که دخترم هم رفت و کمک کرد اینجوری شد که عمو خاکها رو کنار می زد و مهرنازم هم سیب زمینی ها رو زیر خاک می ذاشت خوب حالا سبد رو ببر کنار چاله بعدی.... آفرین! همه اون سیب زمینی ها رو خودت کاشتی  آخ که خوردن داره این سیب زمینی هااااااا ...
7 ارديبهشت 1392

تولدت مبارک

  عشق مامانی تولدت مبارک!     قربون خنده هات برم      بیا شمع ها رو فوت کن    که صد سال زنده باشی!       این گلها تقدیم وجود نازنینت مامانی             ...
22 اسفند 1391

نقاشی

دخمل گلم نقاشی کشیده واسه مامانش بعدش مامان اونا رو گذاشته اینجا که وقتی دختر طلائیم بزرگ شد ببینه که چقدر خوشکل نقاشی می کشیده! اینم یه دست با تعداد انگشت هایی غیر عادی     ...
22 اسفند 1391

نفسم

وقتی میگم شیطونی نگو نه این عکس ها رو واست میذارم که بعدا با سند بهت نشون بدم که شیطون بودی و بلا قربونت برم من آخه اونجا جای نشستنه؟؟؟؟نه خودت بگو یا اینجا..... جای وایستادنه؟؟؟؟؟ جون مامان خودت ببین از در و دیوار بالا میری     بعدشم که خسته شدی اومدی و رفتی توی اتاق رژ لب رو برداشتی و عروسکت رو خوشکل کردی با هم دراز کشیدین خوابت برد ...
22 اسفند 1391