مهرنازمهرناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

نفس مامان مهرناز

حرف زدنت

وقتی 6 ماهه شدی مامان و بابا رو می گفتی (دقیقا 6 ماه و 10 روز )زبونت خیلی زود باز شد مامانی  تازه از اول هفت ماهگی هم یاد گرفته بودی روی پای خودت بایستی   نگاه کن! تا امروز کلمه هایی که بلدی: مامانٰ - بابا - آب - ددر - تاب تاب - دست دست - بوف ...
16 آذر 1391

یخچال

دختر گل مامان تازگی ها یاد گرفتی می ری در فریزر رو باز می کنی و میشینی توی فریزر و همش می گی سرده عکس زیر رو 14 شهریور ازت گرفتم اولین باری که آویزون یخچال شدی و دنبال خوراکی می گردی ناز گل مامان در حین شیطونی کردن هم لبخند یادش نمی ره ببین... عاشق خنده هاتم به خدا.......... یه عالمه بوس واسه دخملم ...
10 مهر 1391

به به...

قربون دخترم برم که گوشت دوست دارههههههههه و استخوون رو از گوشت بیشتر دوست داره  البته این عکس رو یه کم دیر گذاشتم توی وبلاگت توی این عکس 7 ماهه بودی مامانی ...
10 مهر 1391

آرایش

یه روز (11 مرداد) رفتی توی اتاق مامان هم کار داشت وقتی دید ساکتی نیومد سراغت  وقتی کار مامان تموم شد و اومد توی اتاق دید ای دل غافل!!! بچه ای که ساکته حتما داره خراب کاری می کنه رفتی سراغ رژ لب و خودتو حسابی خوشکل کردی عکس زیر هم داشتیم می رفتیم خونه باباجون توی راه ازت گرفتیم کلی آب بازی کردی   ...
10 مهر 1391

شيطوني

دختر گل و شيطون مامان سلام  پنجم مرداد ماه اثاث كشي داشتيم كلي كمك كردي فرداي اون روز يعني ششم مرداد رفتي توي اتاق بابا اونجا هنوز جمع نشده بودي يهو صدا كردي: ماماني ببين ماماني من اينجام! وقتي اومدم تو اتاق ديدم   اي واي امون از دست بچه شيطون! الهي قربونت برم كه اينقدر شيطوني ماماني ديروز رفته بودي تو اتاقت در كشوي لباسهات رو باز كردي و رفتي داخل كشو نشستي و مثل هميشه لباس ها رو بيرون مي ريزي و مي خنديدي منم ديدم سرت گرمه رفتم تو آشپزخونه يهو صدات اومد: آي گير كردم آي ماماني گير كردم! بابا دويد و اومد تو اتاقت ديد رفتي بالاي لبه كشو وايستادي و نمي توني بياي پايين واسه همينم كمك مي خواستي خيلي بامزه شد...
25 مرداد 1391

زيتون

چهارم تير من و تو و خاله محبوب و خاله فاطمه رفتيم زيتون واسه خريد اين عكس ها رو تو راه گرفتيم       ...
11 تير 1391

شهر بازي

توي زيتون كه رفته بوديم برديمت بازي كني اين عكس خوشكل رو خاله فاطمه گرفته ازت  راستي ماماني تا يادم نرفته بهت بگم دو تا پازل داري كه هر دوشونو خيلي دوست داري يكيشون پازل اعداد يك تا دهه خيلي خوب بلدي بچيني تازه كلمات زير رو هم از روي نوشته مي خوني  بابا- مامان- بستني- پا- عروسك- گربه - موش- تلفن - توپ-  ...
11 تير 1391

حموم

مهرناز جونم! حموم خيلي دوست داري مامان هر وقت از حموم ميارمت بيرون گريه مي كني تو اين عكس اولين باره كه مي خندي چون يك ساعت و نيم حموم بودي تازه يه بار هم خونه مامان جون رفتيم حموم وقتي اومديم بيرون يه ساعت بعد خاله فاطمه خواست بره حموم تو هم گريه كردي و باهاش رفتي تا اينجا دوبار، شب ساعت يك ديديم نيستي اگه گفتي كجا رفته بودي؟؟؟؟؟؟ اينجا........... ...
10 تير 1391

بازي

ماماني اين عكس رو بهمن ماه 90 خونه خاله سارا گرفتيم سوار ماشين ايليا جون شدي و با هم ماشين سواري مي كردين! ...
10 تير 1391

شيرين زبوني

دخترم ! ديگه تا الان كه يك سال و شش ماه و بيست و دو روزه اي همه كلمات رو بلدي بگي به جز قسطنطنيه!!! تازه از دوم تير ماه جمله هاي كوتاه هم مي گي مثل: ماماني باز كن  امير علي بيا محمد صالح بيا بابايي كجايي؟ لالا كنم ... داشتم عكس هاتو مي ديدم اين عكس به نظرم خيلي شجاعانه اومد ببين ...
10 تير 1391